Friday, October 31, 2008

روشنگری

اگر فکر کردین که ما (من و ممد هم اتاقی بنده که خیر سرش جز شاگرد اولهای فوق برقه) شبی از همین شبهای پاییزی به مدت دو ساعت شورش در شهر 2* بازی نکردیم باید بگم که سخت در اشتباهید

----------------------------------------------------
این بازی مخصوص کنسول سگا طراحی شده و اقلا مال 15 سال پیشه

گذار


میخای بری؟
میخای بری که فرار کنی از همه حتی خودت
میخای بری که همه ی قید و بند هارو پاره کنی
میخای بری که خودتو پیدا کنی
میخای بری که فردات امروز نباشه

میگم: مطمئنی؟
میگی: چمدونهام رو هم بستم کجای کاری؟
میگم: اگر تنها شدی؟
میگی: میخام برم که تنها باشم
میگم: حد اقل

میگی: نه حداقل نداره من همشو میخام همه زندگیمو
میگم: کاش

میگی: هیچی نگو؛ باید برم
میگم:یعنی باید خداحافظی کنم؟
میگی: نه شاید یه روزی دیدمت
میگم:اگه ندیدمت
میگی: باید برم
میگم:اگه ندیدمت
هیچی نمیگی
میگم: برو, ولی تو رو خدا دیگه برنگرد...فقط برو
و تو

میروی
توی دلم میگم کاش برگرده کاش نگاهم کنه
و تو میروی
….
….
..

Tuesday, October 14, 2008

قطار می‌رود
تو می‌روی
تمام ایستگاه می‌رود

و من چقدر ساده‌ام
كه سالهای سال
در انتظار تو
كنار این قطار رفته ایستاده‌ام
و همچنان
به نرده‌های ایستگاه رفته
تكیه داده‌ام !