Thursday, December 11, 2008

Tell Me Something


I do not care what car you drive where you live. if you know someone who knows someone who knows someone, if your clothes are this years cutting edge. if your trust fund is unlimited. if you are A-list B-list or never heard of you list. I only care about the words that flutter from your mind. they are the only thing you truly own. The only thing I will remember you by. I will not fall in love with your bones and skin. I will not fall in love with places you have been. I will not fall in love with anything but the words that flutter from your extraordinary mind.

Wednesday, December 10, 2008

who am I kidding?

who knows what will happen next,
but surely we CAN build our future, you are the center of your world, you matter in your life,
what's the mercy in being uncertain all of our lives, thinking about what we should do, if you really do know what you wanna do, what you are supposed to do, what you wanna do from inside, all things you should do is just sticking at it. if not, we should seek for that we should seek so damn bad for what we wanna exactly do, for what makes me myself for what makes you yourself, don't give up, don't settle.

Friday, November 28, 2008

lyric

Every breath you take
And every move you make
Every bond you break,
Every step you take
I'll be watching you

Every single day
And every word you say
Every game you play,
every night you stay
I'll be watching you

Every move you make
Every vow you break
Every smile you fake,
Every claim you stake
I'll be watching you
---------------------
with some edit of original lyrics by Sting and Police

Friday, October 31, 2008

روشنگری

اگر فکر کردین که ما (من و ممد هم اتاقی بنده که خیر سرش جز شاگرد اولهای فوق برقه) شبی از همین شبهای پاییزی به مدت دو ساعت شورش در شهر 2* بازی نکردیم باید بگم که سخت در اشتباهید

----------------------------------------------------
این بازی مخصوص کنسول سگا طراحی شده و اقلا مال 15 سال پیشه

گذار


میخای بری؟
میخای بری که فرار کنی از همه حتی خودت
میخای بری که همه ی قید و بند هارو پاره کنی
میخای بری که خودتو پیدا کنی
میخای بری که فردات امروز نباشه

میگم: مطمئنی؟
میگی: چمدونهام رو هم بستم کجای کاری؟
میگم: اگر تنها شدی؟
میگی: میخام برم که تنها باشم
میگم: حد اقل

میگی: نه حداقل نداره من همشو میخام همه زندگیمو
میگم: کاش

میگی: هیچی نگو؛ باید برم
میگم:یعنی باید خداحافظی کنم؟
میگی: نه شاید یه روزی دیدمت
میگم:اگه ندیدمت
میگی: باید برم
میگم:اگه ندیدمت
هیچی نمیگی
میگم: برو, ولی تو رو خدا دیگه برنگرد...فقط برو
و تو

میروی
توی دلم میگم کاش برگرده کاش نگاهم کنه
و تو میروی
….
….
..

Tuesday, October 14, 2008

قطار می‌رود
تو می‌روی
تمام ایستگاه می‌رود

و من چقدر ساده‌ام
كه سالهای سال
در انتظار تو
كنار این قطار رفته ایستاده‌ام
و همچنان
به نرده‌های ایستگاه رفته
تكیه داده‌ام !

Friday, September 5, 2008

Gahar lake, Dorud, Lorestan



i think that was a pretty joyful experience,,,

Saturday, August 16, 2008

impossiblity

when someone says you can't do something, it shows you anything is possible

Wednesday, July 30, 2008

برو

برو! واي نستا ... منتظر كي هستي؟

برو به پشت سرتم نگاه نكن...

برو و تمام مرزها رو رد كن

برو و تمام درها رو بشكن

و انقدر برو كه اگه يه روز پشت سرتو نگاه كردي امروز رو يه نقطه ببيني ...

Friday, June 20, 2008

خدایا من میتوانم در پوست گردویی زندگی کنم و خود را پادشاه جهان در یابم....

نبرد بی برنده

چند روز پیش سهیل می­گفت: یک دختر 4-23 ساله کارگر برای عمل آمده بوده بخش, و نیاز به عمل قلب داشته و اکثر هزینه هاشو کمیته ها داده بودند فقط 30 هزار تومن لازم داشته واسه عمل و نداشته که بده
حالا این رو مقایسه کنید با پنت ­هاوسی که اخیرا تو تهران به قیمت 21 ملیون دلار!!! معامله شده...
فکر میکنید ما باید وسط این دو عدد وایستیم و بزنیم پشت دستمون و بگیم وای وای عجب مملکتی درست کردنا؟

ما همگی متهمیم . . . .

Wednesday, June 18, 2008

something is beyond of this eye


here is an eye, made from stone

Tuesday, June 17, 2008

Farewell Heartbeater...

how hard this could be....

"We are sorry to see you go!
Are you sure you want to terminate your Yahoo! Account?
If so, please confirm your identity with your password."

Saturday, June 14, 2008

Thursday, June 5, 2008

Tuesday, May 27, 2008

problem

-can you believe this? can you believe this is the end of life?
-I can believe most anything, my problem is that i just don't care

Saturday, May 10, 2008

من و سهراب

از مرز خوابم گذشتم

سایه ی تاریک یک نیلوفر

روی همه ی این ویرانه فرو افتاده بود.

کدامین باد، بی پروا

دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟

در پس درهای شیشه ای رویاها،

در مرداب بی ته آینه ها،

هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم

یک نیلوفر روئیده بود.

گوئی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت

و من در صدای شکفتن او

لحظه لحظه خودم را می مردم.

بام ایوان فرو می ریزد

و ساقه ی نیلوفر بر گرد همه ی ستون ها می پیچد.

کدامین باد، بی پروا

دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟

نیلوفر رووئید،

سایه اش از ته خواب شفافم سر کشید.

من به رویا بودم،

سیلاب بیداری رسید.

چشمانم را در ویرانه ی خوابم گشودم:

نیلوفر به همه ی زندگی ام پیچیده بود.

در رگهایش، من بودم که می دویدم.

هستی اش در من ریشه داشت،

همه ی من بود.

کدامین باد، بی پروا

دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟

سهراب سپهری

Thursday, April 24, 2008

Fight Club Movie, 81st minute

You are not your job.
You're not how much money you have in the bank.
You're not the car you drive.
You're not the contents of your wallet.
You're not your f*ing khakis.
You are the all-singing,all-dancing crap of the world.

-----------------------------
bringing this here doesn't mean I agree with that... you know just bringing...