Sunday, April 10, 2011

شاعرانگی روده‌ای

گاهی همون جزییات احمقانه‌اس که به خیال خود فراموش کرده‌ای خرت رو می‌گیرن
حالا می‌خواد نقش گلی روی ناخن باشه یا ژاکت زردی بر تن
که پس کی ما فراموش می‌کنیم
که عاقل می‌شوی ناگهان و می‌گویی این تو خودی که نمی‌خواهی بفراموشی
که بگیریم بکپیم بابا
توی دل به خود عاقل می‌گوییم سیک‌تیر بابا، از ته دل هم می‌گوییم
آنقدر از ته که حالمان جا می‌آید، مثل آروغ‌های سعید که روح را جلا می‌دهد
که ملال
که آخر کی تا حالا یک ترم تمام و شاید بیشتر شلوار بنفش می‌پوشه؟
که ما را چه می‌شود؟
که ملال

No comments: