گاهی همون جزییات احمقانهاس که به خیال خود فراموش کردهای خرت رو میگیرن
حالا میخواد نقش گلی روی ناخن باشه یا ژاکت زردی بر تن
که پس کی ما فراموش میکنیم
که عاقل میشوی ناگهان و میگویی این تو خودی که نمیخواهی بفراموشی
که بگیریم بکپیم بابا
توی دل به خود عاقل میگوییم سیکتیر بابا، از ته دل هم میگوییم
آنقدر از ته که حالمان جا میآید، مثل آروغهای سعید که روح را جلا میدهد
که ملال
که آخر کی تا حالا یک ترم تمام و شاید بیشتر شلوار بنفش میپوشه؟
که ما را چه میشود؟
که ملال
حالا میخواد نقش گلی روی ناخن باشه یا ژاکت زردی بر تن
که پس کی ما فراموش میکنیم
که عاقل میشوی ناگهان و میگویی این تو خودی که نمیخواهی بفراموشی
که بگیریم بکپیم بابا
توی دل به خود عاقل میگوییم سیکتیر بابا، از ته دل هم میگوییم
آنقدر از ته که حالمان جا میآید، مثل آروغهای سعید که روح را جلا میدهد
که ملال
که آخر کی تا حالا یک ترم تمام و شاید بیشتر شلوار بنفش میپوشه؟
که ما را چه میشود؟
که ملال
No comments:
Post a Comment